داشتم تکه های خورد شده ی قلبم را کنار هم می گذاشتم تا شاید دوباره توانستم ...
قلبی برای عاشق تو بودن داشته باشم
اما نشد
این بار قلبم بد جوری شکست
وقتی گفتی دیگر به بودنم نیازی نیست
وقتی گفتی دیگر از من خسته شده ای
وقتی گفتی به سلامت
وقتی گفتی دیگر برو .
تو گفتی بروم.من هم رفتم اما
غرورم.احساساتم.عواطفم
همه و همه با حرف هایت
شکستند و هزاران هزار تکه شدند
حال من ماندم و قلبی خوردشده و هزاران هزار تکه از وجودم